کبوترانه

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین مطالب

۷ مطلب در مرداد ۱۳۹۴ ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

داستان کوتاه

قصه کودکانه درخت سیب

سال ها پیش پسر کوچولویی بازیگوش عاشق بازی کردن در اطراف درخت سیب بزرگی بود. او هر روز از درخت بالا می رفت و سیب هایش را می خورد و استراحتی کوتاه در زیر سایه اش می کرد. او درخت را دوست می داشت و درخت هم عاشق او بود. زمان به آرامی گذشت و پسر کوچولو بزرگ شد و دیگر هر روز برای بازی به سراغ درخت نمی آمد.
یک روز، پسر بعد از مدت ها برگشت، اما این بار مثل همیشه خوشحال نبود.
درخت به پسر گفت: بیا با من بازی کن.
پسر جواب داد: من دیگر یک پسر کوچولو نیستم و با درخت ها بازی نمی کنم. دوست دارم برای خودم اسباب بازی داشته باشم ولی پولی ندارم

  • علیرضا محمدی
  • ۰
  • ۰

خدای عزیز

ای پروردگار من مرا در تنهایی ها تنها مگذار
  • علیرضا محمدی

بهشت

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
  • علیرضا محمدی
  • ۰
  • ۰

موسیقی



  • علیرضا محمدی
  • ۰
  • ۰

فیلم


 

  • علیرضا محمدی
  • ۰
  • ۰

تصویر

تقدیم به شما ....

  • علیرضا محمدی
  • ۰
  • ۰

یا حسین

مرامت عشق لبخندت صمیمی          نفسهایت صراط المستقیمی

بگویم یا   علی   آغاز  هر   کار          که بسم الله الرحمن الرحیمی

  • علیرضا محمدی